زبان و اندیشه

کتاب «زبان و اندیشه» متن کامل گفتگویی با نوآم چامسکی در میزگردی در سال 1993 است. آقای کوروش صفوی این اثر را به فارسی ترجمه کرده؛ و نشر هرمس  آن را  در سال 88 منتشر ساخته است. بخش‌هایی از مقدمهء این اثر در ادامه آمده که ان شاءالله در پستی دیگر گزیده‌ای از متن را نیز خواهم نوشت.

از میان ما آنانی که شیفته کلمات‌اند و عبارتی زیبا به وجدشان می‌آورد، می دانند که کلمات تنها ابزار آدمی برای بیان آلام درون، ادای احترام، طرح یافته‌ها و ابراز توافق با رخدادهایی است که از درون یا برون بر ما می‌گذرد.

کلام همانا قدرت است. قدرت است زیرا به نیروهای نهانی و پررمز و راز حیات می‌بخشد. نقش و کار کلام برانگیختن نیروهایی است که تا کنون پنهان و سترون بوده‌اند.

زبان نیرو و کنشی است، نه تنها برای ایجاد ارتباط و حدیث نفس، بلکه برای درک وضعیت و جهت‌یابی در جهان هستی. زبان روحی است جسمیت یافته. سکوت و گنگی کشنده و جانکاهی که تجربه می‌کنیم، سرانجام  در زبان در هم می‌شکند. ... نیازی به جستجوی کلام نیست، کلام و سخن در درون ما نهفته است.

رونوشت، بدون اصل

کتاب رونوشت، بدون اصل - اثر نادر ابراهیمی - را پیش از نوروز در یک سفر و در سالن انتظار فرودگاه خواندم. بخش‌هایی از آن خواندنی‌تر بود که گزیده‌ای از آنها در ادامه آمده است:

ما از وحشت فراموش کردن دیگران است که عکس آنها را به دیوار می‌کوبیم یا روی تاقچه می‌گذاریم؛ یک وفاداری کاذب. ... دوست داشتن چه ربطی به عکس دارد؟ شما خوب می‌دانید که خود ما به عکس‌هایی که به دیوارهای اتاقمان می‌کوبیم نگاه نمی‌کنیم، یا خیلی به ندرت و تصادفاً نگاه می‌کنیم. عکس فقط برای مهمان است.

آنها که از مکرر گفته شدن حقیقت متنفرند، از این می‌ترسند که حقیقت واقعیت پیدا کند. سکوت فراموشی می‌آورد. هر لحظه که تابلوی «پیچ خطرناک» را از کنار یک پیچ خطرناک بردارید، خطر مرگ و انهدام بیشتر می‌شود.

من موظفم همه حرفهای درست را قبول کنم.

چه وحشت‌آور است که انسان در سرزمینی ناشناس از قطاری پیاده شود که در آن قطار هیچ مسافر دیگری وجود ندارد.

سکوت شما را داغان می‌کند. پدر مرحومم همیشه می‌گفت: «سکوت، یک جور موریانه است که بی‌صدا می‌جود و قلب آدم را سوراخ می‌کند. ... شما خیال می‌کنید که در سکوت نجاتی هست؟ اگر این طور بود مردگان فاتحان جهان بودند.

موسم گل

صبح امروز یکی از همکاران به دفتر کارم آمد و سال نو را تبریک گفت. پس از سلام و احوال پرسی، چشمش به دیوان حافظ روی میزم افتاد و گفت تفالی به دیوان حافظ بزنیم که این غزل آمد:

حاشا که من به موسم گل ترک می  کنم          من لاف عقل می‌زنم این کار کی کنم

مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم     در کار چنگ و بربط و آواز نی کنم

از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت              یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم

کی بود در زمانه وفا جام می بیار                 تا من حکایت جم و کاووس کی کنم

از نامه سیاه نترسم که روز حشر                 با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم

کو پیک صبح تا گله‌های شب فراق               با آن خجسته طالع فرخنده پی  کنم

این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست       روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم

سال نو مبارک

گرچه چند روزی از شروع سال جدید گذشته است، اما شاید تبریک همراه با کمی تاخیر بهتر از تبریک نگفتن باشد. پس، نوروزتان پیروز و سال نو بر شما مبارک باد. امیدوارم سال جدید برایتان سرشار از سلامتی، شادکامی و بهروزی باشد.