فلسفه علم و پژوهش در علوم انسانی

علاقه‌مندان به مبحث فلسفه علم می‌توانند به کمک کتاب «درآمدی بر فلسفه علم و پژوهش در علوم انسانی» با کلیات این بحث آشنا شوند و حوزه‌های مرتبط با آن را بشناسند. اثر حاضر از هفت جستار تشکیل شده که عبارتند از: شک در امکان شناخت، جزمی‌نگری در امکان شناخت، ایدآلیسم آلمانی، شناخت و ابزار دل، زبان و شناخت، هرمنوتیک و شناخت و سرانجام شناخت و تبارشناسی. ساختار کتاب حاضر بر پاسخ به 10 پرسش اساسی استوار است: ماهیت تحقیق علمی چیست؟ یا چرا اساساً انسان به تحقیق و پژوهش همت می‌گمارد؟ تمایز میان پژوهش علمی و فلسفی چیست؟ آیا پژوهش علمی – بویژه در قلمرو علوم انسانی – باید تاملات فلسفی را کنار بگذارد؟ آیا روش‌های تحقیق در علوم انسانی و تجربی یکسانند؟ آیا شناخت علمی روندی خطی و افزایشی دارد؟ آیا روش‌های تحقیق متداول در علوم انسانی بر یک روش‌شناسی و معرفت‌شناسی واحد استوارند؟ آیا ارتباط محقق علوم انسانی با پدیدارهای مورد مطالعه، ارتباطی مستقیم، بدون واسطه و مکانیکی است؟ آیا درک ماهیت تحقیقات علمی صرفاً در گرو درک و ماهیت علم میسر است؟ آیا علم و شناخت علمی تنها شیوه تفکر و کاوش در باب ناشناخته‌های جهان است؟ آیا در طول تاریخ تفکرات بشری گفتمان علمی، تنها گفتمان مسلم دانایی بوده و کلام آخر در همه حال از زبان علم و داوری‌های علمی جاری گشته است؟ اگر علاقه‌مند به تامل بیشتر در پاسخ به این پرسش‌ها هستید، کتاب حاضر که مشخصات کامل کتابشناختی آن در ادامه آمده، یکی از منابع مفید است.

عبداللهی، عبدالله و جوان، جعفر (1389) درآمدی بر فلسفه علم و پژوهش در علوم انسانی. تهران: چاپار.

آراء و نظریه‌ها در علوم انسانی

ژولین فروند در سال 1973 کتابی با عنوان «آراء و نظریه‌ها در علوم انسانی» نوشته، که 10 سال بعد یعنی در سال 1362 مرحوم دکتر علی محمد کاردان آن را ترجمه کرده و در اختیار جامعه علمی کشور قرار داده است. در مقدمه مترجم می‌خوانیم: «نویسنده کوشیده است تا جریان ظهور و تحول نظریه‌های مربوط  به علوم انسانی، خاصه روش‌های گوناگون پژوهش در امور انسانی را از قرون جدید تا کنون روشن سازد و مخصوصاً تلاش فلاسفه و دانشمندان دو قرن اخیر در ایجاد علوم انسانی و نیز تاثیر فلسفی این علوم را نشان دهد.» از همین مقدمه آشکار است که نگاه مولف در این اثر به روند تولید نظریه‌ها در علوم انسانی، نگاهی تاریخی بوده است. زمانی که این کتاب را می‌خواندم  پیش‌فرضی که دربارهء اهمیت و ضرروت شناخت تاریخی به روش‌شناسی داشتم بیشتر تقویت شد. زیرا به نظرم یکی از کاستی‌های درس روش تحقیق در بسیاری از رشته‌ها فقدان همین نگاه تاریخی به بحث روش است که منجر به ایجاد نوعی برداشت سطحی و مکانیکی از روش تحقیق شده است. به سخنی دیگر،چنانچه دانشجویان ما در درس روش تحقیق از پیشینهء آنچه امروز به عنوان متدولوژی به آنان ارائه می‌شود، اطلاعی – حتی اجمالی – نداشته باشند، بسیاری از وجوه این مسئله برایشان مبهم باقی خواهد ماند. خوشبختانه آثاری مثل این کتاب به درستی ضرروت پرداختن به این بحث را نشان می‌دهند و بخشی از کاستی موجود را ترمیم می‌کنند. بر این اساس، در ابتدای فصل دوم کتاب که با عنوان «توجه به بعد تاریخی» تدوین شده است، می‌خوانیم: «از آغاز قرن نوزدهم، مسئله علوم انسانی با تعابیر تازه‌ای مطرح می‌شود. از این پس بجای تصدیق وجود تفاوت میان انواع علوم، بحث بر سر اعلام استقلال علوم انسانی است و این نهضت مانند هر گونه استقلال‌طلبی تعارضاتی را باعث می‌شود و این تعارضات در زمینه روش‌شناسی گسترش می‌یابد. ... در این سرزمین «نزاع بر سر روش» چنان پیاپی ظاهر می‌شود که تقریباً هر نسل با چنین جدالی خاص خود روبروست و این جدال منحصر به تعریف ویژگی و اصالت روش‌های علوم انسانی نیست؛ بلکه گاهی مدعی ایجاد منطق تازه‌ای است که فقط به علوم جدیدی که در حال تکوین‌اند اختصاص دارد» (ص. 25)

فروند، ژولین (1362) آراء و نظریه‌ها در علوم انسانی. ترجمه علی محمد کاردان. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.